پردیس شهید بهشتی خراسان رضوی

معرفی کتاب (تحلیل ادبی- عرفانی دعای جوشن کبیر)

 

تحلیل ادبی-  عرفانی  دعای جوشن کبیر

دکتر احمد محسنی

مقدمه

دعا برترین جلوه پرستش است .این جلوه ملکوتی اگربا نیت پاک باشد ،دارای آثار و فوایدی است که هر دعاکننده ای کم و بیش ، دیر یا زود، از آن بهره مند می شود. 
برترین فایده دعا، شناخت خداوند است.آن که به نیایش می پردازد، پیش از هرچیز، خدا را صدا می کند و نام های زیبای او را برزبان می راند . دعایی که هزار نام زیبای خداوند را در خود دارد ، جوشن کبیر است.

دراین دعا نام های الهی به ترتیب و با نظم و حکمتی ویژه، فراهم آمده و تنوع و زیبایی آن باعث می شود ما بهتر و شایسته تر بتوانیم با یار گفتگو کنیم و به «شناخت بهتر معشوق آسمانی » برسیم.

فایده دیگراین دعا« شناخت خود »است. در دعای جوشن به کسی رو می کنیم که با او رودربایستی نداریم، می دانیم که او از پیدا و پنهان ما آگاه است  و هیچ ذره ای نمی توانیم از او پنهان کنیم . بنابراین، با همه وجود، خود و کاستی ها و ناراستی های خودرا روی پرده می ریزیم و از او برای بهبودی کمک می خواهیم .

«درس اخلاق وخودسازی» از دیگر بهره های دعای جوشن است. این دعا،  شاهراه رسیدن به خودساز ی است. به شرطی که آن هارا خوب بخوانیم، درمعنای آن تامل کنیم و بدان  عمل کنیم.

باز کردن درهای بسته، ایجاد تکیه واعتماد، دفع غم و اندوه، دفع بلا، شفا، اعجاز و...از دیگر آثار دعای جوشن است.

جوانان ما دراین دنیای آفت زده و پرآشوب ،از دعا غافل شده و این ابزار نیرومند و اثربخش را ازدست داده اند .متاسفانه القائاتی درگذشته و حال در رد دعا و بی اثردانستن آن وجود داشته است. این مدعیان می خواهند سرنوشت و روزی را آمدنی بدانند و القاکنند، که هیچ تلاشی آن رادگرگون نمی کند.

این گفته ها یا ازجانب مغرضان است یا از طرف کسانی که دلشان زنگار گرفته ، چند صباحی برخرِ مراد سوار شده اند و به هر چه خواسته اند، رسیده ند و همه آن چه دارند از خود می دانند و گمان می کنند هیچ کس و هیچ نیرویی دراین میان نقشی و اثری ندارد. به گفته مولانا این کسان همان بی خبرانند:

آنها که ز ما خبر ندارند           گویند دعا اثر ندارد

براهل فرهنگ ومعرفت است که با نوشتن آثاری جدید و با نگاهی نو ،دعا ها را به جوانان شناسانده وآن ها را ازاین فیض بزرگ بهره مند سازند.

 تلاش های اندکی در شناسایی وتحلیل برخی ازدعا ها صورت گرفته است ،اما تا جایی که من جسته ام درمورد دعای جوشن کبیر هیچ کتابی به زبان فارسی نوشته نشده است . تنها یک کتاب به زبان عربی توسط دانشمند بزرگ ملا هادی سبزواری به رشته تحریر در آمده است وبس.

این جانب به خاطر آشنایی دیرینه با دعای جوشن کبیر و قرائت گاه گاه آن در جمعی صمیمی و دوستانه، به کتابی تحلیلی در این زمینه نیاز داشتم و با شوق ورغبت به دنبال آن رفتم وحتی با بنیاد دعا درقم ارتباط برقرار کردم ولی هیچ نیافتم.

از آن به بعد پیش از هر جلسه دعا، تلاش می کردم چند نکته دربررسی وتحلیل دعا آماده کنم. این کوشش، چندین سال ادامه داشت و سرانجام به نوشتن کتاب « تحلیل ادبی، عرفانی و روان شناختی دعای جوشن کبیر» منجر شد.

این کتاب با گفتاری در مورد دعا درلغت واصطلاح و تاثیر دعا درزندگی آغاز شده، آن گاه نویسنده به نام گذاری دعای جوشن ، ساختار این دعای بزرگ، جلوه های ادبی و زیبایی شناسی آن ، تحلیل عرفانی ، تحلیل روان شناختی و رنگ اخلاقی این دعای آسمانی می پردازد. تحلیل عرفانی و روانشناختی دعا جوشن کبیر از بخش های جذاب وخواندنی این اثر است.

تحلیل عرفانی دعای جوشن کبیر

گفتنی است دردعای جوشن کبیر، مضامین گوناگونی جای دارد وازدیدگاه های مختلف ،قابل تحلیل وتفسیراست. نگاهی به سه دسته نام ها وصفت های زیر نشان می دهد که خداوندبزرگ این فرازهای دعارا برای درونی کردن ، رازآمیزکردن و عرفانی کردن آن قرارداده است:

الف) «خیرالمحبوبین،خیرحبیب ومحبوب،به یفتخرالمحبون،حبیب الاتقیاء،الی من احب قریب،لمن اطاعه حبیب،اشرف محبوب علم،حبیب، حبیبنا، حبیب الباکین، حبیب من لاحبیب له،احب من کل حبیب ،نعم الحبیب،منی المحبین،رفیق من لارفیق له»

ب)«خیرمونس وانیس،انیس الذاکرین، انیس الاصفیا،خیرالمستانسین،انیس المریدین،انیس من لاانیس له،آنسنی وآوانی»

پ)« انیس المریدین،به یستانس المریدین،منتهی همم العارفین،سرورالعارفین،لایبعدعن قلوب العارفین،غایه مرید العارفین»

وقتی یارآسمانی رابانام هایی چون«حبیب،رفیق،مونس،انیس»موردخطاب قرار می دهیم، فضای مناجات مابیش ازپیش به عرفان نزدیک می شود. این نام هابرخاسته ازدل است است و عرفان هم عرصه عشق و دلدادگی است .دراین وادی ،یک طرف عاشق است ودیگری معشوق. یک طرف حبیب است و دیگری محبوب . برای آن که این پیوند عاشقانه و رازآمیز برقرار شود و دعاکننده احساس کند از ته دل با او در ارتباط است، بارها دربند های گوناگون فریاد می زند:

«یاخیرالمحبوبین،یاخیرحبیب ومحبوب،یاحبیب الاتقیاء،یااشرف محبوب علم،یاحبیب، یاحبیبنا، یاحبیب الباکین،یا حبیب من لاحبیب له،یااحب من کل حبیب ،یانعم الحبیب،یامنی المحبین،یارفیق من لارفیق له،یامنتهی همم العارفین،یاسرورالعارفین،یامن لایبعدعن قلوب العارفین،یاغایه مرید العارفین»

افزون برواژه ها و تعبیرهای « منتهی همم العارفین،سرورالعارفین،لایبعدعن قلوب العارفین،غایه مرید العارفین» که درآن ها خوانندگان دعا، عارفین نامیده شده اند و به آن ها القاشده که می توانند با بهره گیری ازاین ذکرها عارف صفت شوند، درجای های دیگرهم، نام هاو صفت هایی آمده است که رنگ و بوی عرفانی دارد و شایسته توضیح و تقسیر بیش تر است.

«عرفان» شناختی رازگونه و نهانی برای یافتن و پیوستن به حق است. نشانه هایی ازآن در مکاتب مختلف جهان به چشم می خورد. مصداق حقیقت در عرفان الهی ، وجود خداست.

 عرفان شناختی حقیقت گرایانه و تلاشی عملگرایانه فراتر از واقع گرایی حسی- عقلی و آرمانگرایی تصوری است. از این رو این مرام با رازگونگی و «عشق» و «ذوق» و «اشراق» همراه است.

همچنین گفته می شود عرفان شناخت قلبی است که از طریق کشف و شهود، نه بحث و استدلال حاصل می شود و آن را علم وجدانی هم می خوانند. کسی را که واجد مقام عرفان است «عارف» گویند. دردعای جوشن کبیر، دعاخوان عاشق، با نام«مریدومحب» و خداوند با نام عرفانی«محبوب » و تعبیرهایی از این دست موردخطاب قرارگرفته است :

-منتهای آرزوی دوست داران ،خداوند است(منی المحبین)

-نهایت آرزوی ارادت مندان است(غایه مرادالمریدین)

-باعث شادی عارفان است(سرورالعارفین)

- مونسی است، که ارادتمند عاشق با او انس می گیرد(انیس المریدین)

-باعث افتخار عارف عاشق است (به یفتخرالمحبون)

اگر این گونه به یار بنگریم، هنگام دعا چشم دل را به سوی حق باز کنیم و با زمزمه ای عاشقانه او را صدا کنیم، بی شک، عشق جانان در جان ما ریشه خواهدکرد. در این صورت باورمان خواهدشد که، ارزش دل ، در عشق و آشفتگی به یار است و در این صورت به او روکرده و خواهیم گفت:

« دل که آشفته ی روی تو نباشد دل نیست »

از آن جا که مناجات کننده عاشق است ، دوست دارد با یار سخن بگوید به هر بهانه ای و باهزارنام گوناگون او را خطاب خود قرار می دهد ودل دیوانه اش منزلگاه حق می شود و باآمدن حق، دیو از او می گریزد. این چنین دعایی باعث می شود یاد روی یار، غم هر دو جهان از دل ببرد .

درچنین فضای ملکوتی و عاشقانه ،درشب قدر خود را به معشوق نزدیک می بینیم. خود را بلبل و او را گل می بینیم و آرزو می کنیم، یار به ما یاری رساند تا بتوانیم درحریم کوی او و برفراز گلستان باصفای او پروازکنیم و دائم ازگل های خوش بوی عشق و معرفت او ببوییم.

عشق ودوستی باخدا

عبادت وپرستش ،روح انسان را با معشوق و محبوبش پیوند می دهد. دعا یکی از جلوه های برترپرستش است. دردعا روح ما به آسمان پر می کشد وعشق درضمیر ما گل می دهد.

این رابطه بی واسطه ، عاشق ومعشوق را به همدیگر پیوندی دوباره می دهد و دوستی دو چندان می شود.

در دعای جوشن برعشق الهی تاکید می کنیم  ومی گوییم: «یَا حَبِیبَ مَنْ لا حَبِیبَ لَهُ یَا طَبِیبَ مَنْ لا طَبِیبَ لَهُ یَا شَفِیقَ مَنْ لا شَفِیقَ لَهُ یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ یَا أَنِیسَ مَنْ لا أَنِیسَ لَهُ یَا رَاحِمَ مَنْ لا رَاحِمَ لَهُ یَا صَاحِبَ مَنْ لا صَاحِبَ لَهُ»

به راستی او بهترین عاشق است چرا که درآغاز او بود و مان بودیم، او به ما عاشق شد و خواست که باشیم و به او عشق ورزیم. بنابراین او با بزرگی و عظمتش ،در جایگاه یک معشوق مایه شادی عارفان،م نتهای آرزوی مشتاقان، مونس مریدان و دوست توبه کنندگان است:

«یَا سُرُورَ الْعَارِفِینَ یَا مُنَى الْمُحِبِّینَ یَا أَنِیسَ الْمُرِیدِینَ یَا حَبِیبَ التَّوَّابِینَ (52)

عشق، رحمت، شفقت، محبت و رفاقت از او آغاز شد.ما را آفرید، از  روح خوددر ما دمید، با او انسی داشتیم .چرا که روح ما درجوار او بود. حال که احساس می کنیم از او دور شده ایم با دعا و نیایش بار دیگر وصل می طلبیم:

حافظ وصال میطلبد از ره دعا                        یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن

در فرازهایی از دعای جوشن ،یار را به نام هایی صدا می زنیم که حاکی ازاین شوق وصل و پیوند دوباره است:

یَا خَیْرَ الْمَرْهُوبِینَ یَا خَیْرَ الْمَرْغُوبِینَ یَا خَیْرَ الْمَطْلُوبِینَ یَا خَیْرَ الْمَسْئُولِینَ یَا خَیْرَ الْمَقْصُودِینَ یَا خَیْرَ الْمَذْکُورِینَ یَا خَیْرَ الْمَشْکُورِینَ یَا خَیْرَ الْمَحْبُوبِینَ یَا خَیْرَ الْمَدْعُوِّینَ یَا خَیْرَ الْمُسْتَأْنِسِینَ(39)
دعا به ما یاد می دهد ،که درعشق و دلدادگی و مهرورزی چگونه باشیم و چگونه خود را به آن وجود بزرگ پیوند دهیم.

تنهایی یا جدایی

یکی ازآثار دعا پیوستن دوباره انسان به خداست. انسان دراثر آمیزش با زمین و مادیات ،آرام آرام ،از خالق خود دور می شود و بدون آن که دلیلش را بداند، یکباره خود را تنها یافته و دراین تنهایی اضطراب بر  او غلبه می کند ونتیجه اش ترس و وحشت از زندگی و زنده ماندن می شود.

آن ها که خودرا چنین می بینند براین طبل تنهایی می کوبند و مکتب هایی را پی می ریزند و القای تنهایی می کنند.« پس از جنگ جهانی دوم، در میان انسان هایی که با وجود شعار آزادی، در یافته بودند هیچ کنترلی بر زندگی خود ندارند و دچار یاس و ناامیدی و پوچ گرایی گشته بودند، اگزیستانسیالیسم کوشید تا توجیهی مناسب و راهی برای خروج یا کنار آمدن با این احساس پوچی ارائه دهد.

به عقیده این ها، انسان هایی که غرق در زندگی روزمره خود شده اند، موجوداتی بی شخصیت هستند که اصلاً درکی از هستی ندارند. اگر همین انسان در درون خود ترسی را احساس کند که ناشی از پوچی و مرگ و غیره باشد، متوجه ادراک هستی می شود. به همین خاطر ترس و دلهره، پایه آزادی انسان و سبب جدایی وی از بقیه موجودات می شود.

آن ها می گویند هیچ هدف، ارزش و وظیفه ای که به انسان جهت دهد و مسیری را تحمیل کند، وجود ندارد و انسان خود باید دست به خلق ارزش و معنا بزند و هر عملی که در ذهن خود ارزش می داند به عنوان وظیفه برگزیند به همین خاطر مسئول کارهای خود نیز هست.

پیروان اگزیستانسیالیسم الحادی ، نه تنها به وجود خدا اعتقادی ندارند بلکه در عالم بی خدایی اعتقاد خود را بر نفی خالق استوار نموده و سعی در عدم اثبات خدا دارند. نمایده این مکتب سارتر است.

برخلاف این نظریه، دراندیشه توحیدی، انسان درهمان حالت دوری هم، تنها نیست. بلکه جداست . وقتی از جدایی سخن می گوییم ، معنایش این است که پیش ازاین، وصل و همراهی بوده و انسان درپیشگاه او(هو) آرام داشته وحال که به دلایلی از او فاصله گرفته ، خودرا جدا می یابد و می تواند دوباره به او برگردد.

دراین بینش تنهایی جایی ندارد. انسان از اوست و به سوی او می رود .دراین بینش ،انسان هیچ گاه رها نمی شود .خدا همیشه با ماست اگر چه ما ازاو دور افتیم. مهم این است که ما دریابیم که تنهاییم. این احساس خوب و راهگشاست. وقتی این رشته را دریافتیم و به دنبالش بودیم، می شویم همان نیی که فریاد از جدایی می کند و نه تنها برای  خود، که برای همه دورافتاده ها (مرد و زن) می نالد:

بشنو این نی چون شکایت می کند          از جدایی ها حکایت می کند

کز نیستان تا مرا ببریده اند                   در نفیرم مرد و زن نالیده اند

نکته همین است که جدایی(فراق)را دریابیم. تابتوانیم هم خود به دنبال چاره باشیم و هم بتوانیم سخن حود را به چنین کسان برسانیم:

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق                     تا بگویم شرح درد اشتیاق(مولوی)

به راستی انسان تکه ای از وجود حق است. چرا که او ازروح خود درما دمیده وما را آفریده است. بنابراین، اصل وجود ما آن جاست و باید تلاش کنیم تا آن خاستگاه را از یاد نبریم. اگرچنین کردیم، هرگاه که دور شدیم  به راه می آییم و دوباره وصل را می جوییم: 

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش      باز جوید روزگار وصل خویش(مولوی)

این جستجو و راز و نیاز پیوسته، به جایی می کشد که آدمی به او می پیوندد و هیچ گاه جدا نمی گردد. دعا یکی ازابزارهای این پیوند و اتصال است. ازاو می خواهیم که تنها او رابخواهیم و بس.

دراین صورت دعا ابزاری برای درخواست خواسته ها نیست بلکه وسیله وصل و همراهی است :

حافظ وصال میطلبد از ره دعا                  یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن(حافظ)

دعاوسیله تخلیه و تحلیه است وبالاخره تجلی یک عشق است.ع شقی که چون آتشی درونی، درون عاشق جای گرفته و او را گرم و سوزنده و آسمانی می کند.

 

آتش عشق است کاندر نی فتاد             جوشش عشق است کاندر می فتاد(مولوی)

این درون سوزنده ونی مانند، نه تنها خود درمان شده ، که درمان کننده هم می شود، دارویی می شود برای دردها وت ریاقی برای زهرهای جدایی و فراموشی و غفلت و...

همچو نی زهری و تریاقی که دید؟                     همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟(مولوی)

این عاشق ،حال دیگر تنها نیست بلکه دائم با خداست ووجودش ازدوست پر شده است .دراین صورت دیگر نه خود راجدا می بیند نه خود راتنها احساس می کند ونه در روبرو شدن با دشواری ها خود راباخته ومضطرب می شود.براین اساس درمان تمام درد های انسان چه غربی وچه شرقی دوری ازاوست .غربی کم می شناسد یانمی شناسد وشرقی می شناسد وقدر نمی داند.هردو یک درد دارند ودرمانش هم ،دریک چیزاست .«با او بودن »

این با اوبودن ابزارمی خواهد، تمرین وتکرار می خواهد. ریاضت و تذکر می طلبد و...باید چون مجنون شوی و جز یار نبینی و نخواهی . دراین صورت وجودت الهی می شود .

آرامش درونی

دراین دنیای پرآشوب ،همه بخواهند،یا نخواهند،کم وبیش اسیرگرفتاری های مادی واسترس آور می شوند.ناکامی های فردی ،گروهی واجتماعی به انسان فشار می آورد.اگر این همه را در خود بریزدوبه نیروی لایزال الهی تکیه نکند ،می شکندوناامید می شود و نا امیدی به انسان احساس یأس وسرشکستگی وناآرامی وناتوانی می دهد.

بازگشت به خویشتن وروکردن به نیروی بی پایان  الهی امید رابه اوبرمی گرداند .دراین دعای عظیم اوراگشاینده هم وغممان می دانیم واو رادروعد وعهد بی نظیر می خوانیم وبا این امیدآرام می گیریم:

یَا فَارِجَ الْهَمِّ یَا کَاشِفَ الْغَمِّ یَا غَافِرَ الذَّنْبِ یَا قَابِلَ التَّوْبِ یَاخَالِقَ الْخَلْقِ یَا صَادِقَ الْوَعْدِ یَا مُوفِیَ الْعَهْدِ یَا عَالِمَ السِّرِّ یَا فَالِقَ الْحَبِّ یَا رَازِقَ الْأَنَامِ(20)

درفرازی دیگراورا«مُسَبِّبُ و مُقَلِّبُ و مُرَتِّبُ و مُذَکِّرُ و مُسَخِّرُ و مُغَیِّرُو...»می نامیم وبدین ترتیب درکنارتلاش وکوشش فردی به سبب سازی وترتیب امور وقدرت تسخیر اوتکیه می کنیم واین پشتیبان یابی ویار طلبی به ما قدرتی دو چندا ن در کار واراده می بخشدوآراممان می کند.

دعای جوشن برای آن دم که از همه بریده ایم وناامید هستیم ،پیام دارد وبه مامی آموزد که درآن لحظات چه بگوییم تاآرام شویم:

یَا مَنْ لامَفَرَّ إِلا إِلَیْهِ یَا مَنْ لا مَفْزَعَ إِلا إِلَیْهِ یَا مَنْ لا مَقْصَدَ إِلا إِلَیْهِ یَا مَنْ لا مَنْجَى مِنْهُ إِلا إِلَیْهِ یَا مَنْ لا یُرْغَبُ إِلا إِلَیْهِ یَا مَنْ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِهِ یَا مَنْ لا یُسْتَعَانُ إِلا بِهِ یَا مَنْ لا یُتَوَکَّلُ إِلا عَلَیْهِ یَا مَنْ لا یُرْجَى إِلا هُوَ (28)

دراین لحظات به اوپناه می بریم تاما راچون مادری دلسوز درآغوش بگیردوپناهگاه ماباشد.مامی پذیریم که او  « مُعِینَ الضُّعَفَاءِ، صَاحِبَ الْغُرَبَاءِ ،نَاصِرَ الْأَوْلِیَاءِ ، قَاهِرَ الْأَعْدَاءِ، رَافِعَ السَّمَاءِ ، کَنْزَ الْفُقَرَاءِ ، إِلَهَ الْأَغْنِیَاءِ و أَکْرَمَ

این همه نکته های گونه گون ودلپذیراز زبان آن که ما را آفریده،بهترین دارو برای درد پریشانی و آسان ترین راه برای آرام کردن درون است.
 از عواملی که موجب آرامش می شود، امید داشتن به آینده ای روشن است. امید، به انسان نشاط وشادابی می دهد. انسان ناامید همیشه شکست خورده است و انسان امیدوار در همه صحنه ها پیروز میدان است.

وقتی انسان درنیایشی پاک با خدای خود خلوت می کند ودشواری های خود را بااو درمیان می گذارد، تخلیه شده وآرام می گردد. علاوه براین امیدوار می شود که در آینده نعمتی مادی یا معنوی نصیب او خواهد شد.

این امر، احساس خوش آیندی در دل او زنده می کند و اورا به تلاش و حرکت وا می دارد.قرآن کریم هم  به ما امر می کند،ک ه «لاتایئسوا من روح الله » ، از رحمت خدا مأیوس نشوید. دعا وسیله ای است که با آن، این امر الهی را جامه عمل بپوشیم و آرام تر زندگی کرده و به ورای تاریکی سفرکنیم.

پند درونی و معنوی همه ادیان الهی هم در همین نکته نهفته است و آن این که باید از این تاریکی به روشنایی رفت و پیوسته درجستجوی نور و امید بود.


 

 


نظرات کاربران